ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
خسته از عشق بازی با واژه ها یک دل سیر لال می شوم و تنها خیره می مانم به لبهایت و انتظار که نام من چرا جاری نمی شود از من چه انتظاری داری ؟ از بس برایت مرده ام از بس کلمات را قربانی کرده ام ، بوی تعفن گرفته دستانم لال شده ام و لال می مانم برای اینکه دیگر لبهایم از نجوای نام تو گُر نگیرند و من خسته ام از تو و دنیای تو دیوانه شده ام از بس به تو فکر کرده ام دیوانه شده اند کلمات ، واژه ها از بس نام تو را تکرار کرده اند و من سخت تلاش می کنم که تا ابد لال بمانم برای اینکه دیگر ٬هرگز نگویم دوستت دارم
سلام.خوبی؟
شعرش قشنگ بود
به منم سر بزن خوشحال میشم
بای
سلام دوست عزیز
خیلی زیبا بود مخصوصا اونجایی که می گفتی ؛یک دل سیر لال می شوم:
در ضمن کار خوبی می کنی که دیگه نمی خوای به هر کسی بگی دوست دارم