فقط میروم ، فقط میدوم . . . تا کجا ؟

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم

امروز هم گذشت ، چه تلخ گذشت . . .

با مرور خاطرات دیروز

با غم نبودنت و سکوتی سنگین . . .

و من شتابان در پی زمان بی هدف

فقط میروم . . . فقط میدوم . . .

یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما

گرمی مهرتو را میخواهند

غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند

میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی

صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی . . .


نیستی ماه من ، نیستی . . .

و چه تلخ . . . تلخه نبودنت . . .

فقط صدایی مبهم

قول داده بودی برایم سیب بیاوری

سیب سرخ خورشید

سیب سرخ امید

یادت هست ؟

دیگر مرا یادت نیست ، چه برسد به قولهایت

و رفتی و خورشید را هم بردی

امید را بردی ، زندگی را بردی

و من در این کوچه های تنگ و تاریک

سرگردانم و منتظر

برگی از زندگی ام را ورق میزنم

امروز به پایان دفترم نزدیکم

و تو نیستی که ببینی پایان این عمر را . . .

فسرده ام در خود بی تو و عدم حضور تو

حضورت بعد من ارزانی ِ کیست ؟ . . .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد