تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟

 تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش
 تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟
 کدام فتنه بی رحم
 عمیق ذهن تو را تیره می کند از وهم ؟
شب آفتاب ندارد 
 و زندگانی من بی تو 
چو جاودانه شبی 
 جاودانه تاریک است 
 تو در صبوری من 
 اشتیاق کشتن خویش
 و انهدام وجود مرا نمی بینی 
 منم که طرح مودت به رنج بی پایان 
و شط جاری اندوه بسته ام اما 
تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟
 تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش؟
ز من چگونه گریزی 
تو و گریز از خویش ؟
به سوی عشق بیا 
 وارهان دل از تشویش

aks haye asheghaneh (11)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد