چه کودکی تلخی...


عروسکی می شوی توی ویترین بزرگترین مغازه


و من کودکی عاشق تو


پاهایم را روی زمین می کوبم و می گویم: من او را می خواهم...


کسی می پرسد چقدر پول داری؟


دست در جیبم می کنم و مشتی عشق بیرون می آورم


می گویدم: کم است!


پول درشت یعنی تقدیر!


اما نه! من کودک نیستم


به عروسک کناری نگاه نمی کنم


صبر می کنم تا بزرگ شوم و


مثل پدر پول درشت در جیب داشته باشم


اما


آیا آن لحظه از وقت عروسک بازی نگذشته است


اگر قسمت دیگری شود چه؟!!!


چرا باید تنها در حسرتش بمانم


چه کودکی تلخی...


Hands in love

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد