روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم

روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم


حرف با برف زدم سوز زمستانی را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم


شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
 

عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو دهان وا کردم


در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق 
با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم
 

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
 

و به عشق تو فرآیند تنفس را هم 
جذب اکسیژن چشمان تو معنا کردم


باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست
من دمم را به امید تو مسیحا کردم


پنجره دفترم امروز شد و شیشه غزل
و من امروز براین شیشه تو را " ها " کردم
 

آن قدر آه کشیدم که تو این شعر شدی
جای هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم 


نظرات 4 + ارسال نظر
ghasedak دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 03:10 http://www.earsplitting-silence.blogsky.com

سلام
خوبی ؟

ghasedak دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 03:10 http://www.earsplitting-silence.blogsky.com

زیباست

سعید دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 21:41 http://delgijeh.blogsky.com/

شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ...

سلام شعر زیبایی بود

....عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست

تا به امید ورود تو دهان وا کردم



همکلاسی یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 11:31 http://mylovemozhde.blogfa.com

سلام.وب قشنگی داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد