ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه تنها،دل تنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند نه همین در غمت اینگونه نشاند با تو چون دشمن دارد سر جنگ دل دیوانه تنها دل تنگ ناله از درد مکن آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن با غمش باز بمان سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان راه عشق است که همواره شود از خون رنگ دل دیوانه تنها،دل تنگ
سلام وبلاگ خوبی داری ازت دعوت میکنم یه سری هم به مال ما بزنی
doregard-tanha.blogsky.com
اکه خوشت اومد بگو تا وبلاگامونو به هم لینک کنیم.
سلام دل دیوانه تنها،دل تنگجالب بود در کل وبلاگت خوبه به مانم یه سر بزن سایتمون درباره طراحی و خدمات وب سایت هست شاید به دردت بخوره خواستی تبادل لینک هم کنی به قسمت - لینک دوستان - برو
موفق باشی[گل]
www.taskhir.com
زاغی سیاه و خسته، به مقراضِ بالهاش،
پیراهنِ حریرِ شفق را برید و رفت.
من در حضورِ باغِ برهنه
در لحظهی عبورِ شبانگاه
پلکِ جوانهها را
آهسته میگشایم و میگویم:
آیا،
اینان
رؤیای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستانِ فردا - احساس میکنند؟
در دوردستِ باغِ برهنه چکاوکی،
بر شاخه میسراید:
«این چند برگِ پیر،
«وقتی گسست از شاخ،
«آندم جوانههای جوان
باز میشود
«بیداریِ بهار
«آغاز میشود.