شانه ای برای گریستن نبود...

بارها دلم درسکوت شکست اما کسی صدایش را نشنید...

بارها آسمان چشمانم مانند ابربهاری هوای گریه داشت ؛ 

اما شانه ای برای گریستن نبود...

بارها زمین خوردم وتکیه گاهم جز دیوار شکسته دلم نبود...
نظرات 5 + ارسال نظر
mohammade jooon سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 13:18 http://www.jojomehrani.blogfa.com

salam zahra khanom sharmande aslan hosele hichi ro nadaram delam shekaste az hame chi khaste shodam sorry ke nemitonam biam behet sar bezanam

بهناز سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 15:19 http://behnaz24.blogfa.com

خیلی سعی کردم مردم بفهمند، اما آنها فقط خندیدند...

(چارلی چاپلین)

-----
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی

-----
موفق باشی..... زیبا بود [بوسه][گل]
پیش منم بیا

بهناز سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 20:21 http://behnaz24.blogfa.com

سلام عزیزم
من لینکت کردم گلی

فرزاد سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 22:58 http://atre-baran.blogfa.com/

آپت منو یاد این انداخت..
در فضایی که به اندازه ی تنهاییم است
کوچ می کند مرغک خیال دل
سر می کشد شاخ به شاخ
روی انبوه نگاه لرزان بید
چنگ می زند به ریسه ی زمان
ابرها تکه تکه می شوند
تا زورق سواری دل پاره پاره ایی شوند
حجم ابر، پر ز عشق دل
چشم آسمان، پر ز اشک غم
لحظه های اوج، پر از عطش
کهکشان ولی، گم ز مرغک خیال دل
مرغکم کجاست..؟

عرفان پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 19:33 http://www.neveshteyedel.blogfa.com

دلت بهتر از چیزایی که نوشتی کار می کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد