فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود,روی نیمکتی چوبی,روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
غمگینی؟
- نه
- مطمئنی؟
- نه
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدیم
- راست می گی؟
- از ته قلبم اره
دخترک بلند شد و به طرف دوستانش دوید,شاد شاد
چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهاشو پاک کرد,کیفش رو باز کرد,عصای سفیدش رو بیرون اورد و رفت....
چه عالی ....
چه پیرمرد خوبی ....
عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است!
. . . . . ¶¶ . . ¶¶¶ ..¶¶¶
. . . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶
. . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. .. .¶¶
. . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶
. . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶
. . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶
. . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶
.¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶
.¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´
.¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´
. ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´
. .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. .
. . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. .
. . . .¶¶¶¶¶¶¶. . .
. . . . . . . .¶¶. .
. . . . . . . ¶¶. . ´´
. . . . . . .¶¶. . .´
. . . . . . ¶¶. . . ´
. . . . . . ¶¶. . .
. . . . . . ¶¶. . .
همه قشنگیم چون خدا نقاشیشمون کرده
باحال بود
قشنگ گفتینننننننن!!!
سلام عالی بود
حالا که رفته ای
دل دلیل می آورد و عشق گریه می کند
با این همه
جای خالی ات پر نمی شود؛
نه با خیال و نه با خاطره...
عشق هرگز به رنگ تردید در نمی آید . !
مطمئنی؟!!!!!
من که مطمئن نیستم
به نام کسی که یادش در بهار من ، نامش در اندیشه من ، عشقش در قلب من ، کلامش در دفتر من ، دیدارش آرزوی من است
ای کاش زندگی مثل فوتبال بود ، که خوشی را پاس ، جدائی را شوت ،بی وفائی را فول ، غم را آفساید و محبت را گل میکردیم . . . !
کاش...!
khili ghashang bod
کاش میشد وقت رفتن چشم هایم را کنار تو بگذارم تا که در حسرت دیدارت نمانم
پیامت زیبا ، مرامت بی همتا ، دوستیمون پا بر جا ، به یادتم همه جا
سلام شاهزاده هخامنشی لینک شدین ببخشید اگه دیر شد
دل میگیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز ان نمیگیرد
ادعای خدا پرستیمان دنیا را سیاه کرده ولی به یاد نداریم
که چرا خلق شدی غرورمان را بیش از ایمان باور داریم
حتی بیش از عشق
یکی می پرسد اندوه تو از چیست ؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ می نویستم برای آنکه باید باشد و نیست
[گل]با داستانکهای جدیدترم(!)منتظرتم عزیز
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
****
به قصه تو هم امشب، درون بستر سینه
خوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
****
تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
ممنون آقا کاوه
زیبا بود
عالیه بمنم سربزن خوش حال میشم