روزهای خوب...

ای «روزهای خوب» که در راهید!

ای جاده های گمشده در مه !

ای روزهای سخت ادامه !

از پشت لحظه ها به در آیید !


قیصر امین پور



ای سکوت ای مادر فریادها !


به من محبت کن !

کویر تشنه باران است

من تشنه خوبی

به من محبت کن !

که ابر رحمت اگر در کویر می بارید

به جای خار بیابان

بنفشه می روئید

و بوی پونه وحشی به دشت بر می خاست


چرا هراس ؟

چرا شک ؟

بیا

که من

- بی تو

درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست

امید بارش باران نو بهارم نیست


حمید مصدق



ماهی ها ، حوضشان بی آب است‌...

نایت اسکین

رفته بودم سر حوض 
تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ، 

آب در حوض نبود . 
ماهیان می گفتند: « هیچ تقصیر درختان نیست.» 
ظهر دم کرده تابستان بود ، 
پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست 
و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد. 

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب‌. 
برق از پولک ما رفت که رفت‌. 
ولی آن نور درشت ، 
عکس آن میخک قرمز در آب 
که اگر باد می آمد دل او ، پشت چین های تغافل می زد، 
چشم ما بود. 
روزنی بود به اقرار بهشت‌. 


تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت کن 
و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است‌. 

باد می رفت به سر وقت چنار. 
من به سر وقت خدا می رفتم‌. 


سهراب سپهری


نایت اسکین

حسرت...

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور


فروغ فرخزاد