با تو

با تو همه رنگ های این سرزمین را آشنا می بینم

با تو همه رنگ های این سرزمین، مرا نوازش می کنند

با تو آهوان این صحرا دوستان هم بازی من اند

با تو کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند

با تو زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند

ابر حریری است که بر گاهواره من کشیده اند

با تو دریا با من مهربانی می کند

با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند

با تو نسیم، هر لحظه گیسوانم را شانه می کند

با تو من با بهار می رویم...

با تو من در عطر یاس ها پخش می شوم

با تو من در هر شکوفه می شکفم

با تو من در طلوع لبخند می زنم

در هر تندر، فریاد شوق می کشم

در حلقوم مرغان عاشق می خوانم

در غلغل چشمه ها می خندم

در نای جویباران زمزمه می کنم

با تو من در روح طبیعت پنهانم

در رگ جاری ام، در نبض

با تو من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را،

زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم

با تو من در خلوت این صحرا

در غربت این سرزمین

در سکوت این آسمان

در تنهایی این بی کسی

غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم

درختان برادران من اند

و پرندگان خواهران من اند

و گل ها کودکان من اند

و اندام هر صخره، مردی از خویشان من است

و نسیم ها قاصدان بشارت گوی من اند

و "بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،

شاخه های شسته، باران خورده، پاک"

همه خوش ترین یادهای من

و شیرین ترین یادگارهای من اند

بی تو من...

ای که نمی دانم به چه نامت بخوانم،

مرا از این "بی تویی" سیاه رهایی بخش...

                                                                                               دکتر علی شریعتی

Black and white love


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد