از کوچه پرسیدم نشانت را نمیدانست

از کوچه پرسیدم نشانت را نمیدانست

آن کفش های مهربانت را نمیدانست


رنجیده ام از آسمان. قطع امیدم کرد

دنباله ی رنگین کمانت را نمیدانست


اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده است

شیرینی اش طعم لبانت را نمیدانست


قیچی شدم بال و پرم را یک به یک چیدم

سمت وسیع آسمانت را نمیدانست


لای ورق ها نامه ها دفترچه ها گشتم

حتی کتابی داستانت را نمیدانست...



نظرات 4 + ارسال نظر
سونیا یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 08:20 http://eshghe-shisheai.blogfa.com/

سلام عزیزم
صبت بخیر
ممنون که سر می زنی

بند انگشتی یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 12:23 http://googooligirl.blogsky.com

آخی الهی .....از من بپرس شاید جایی دیده باشمش.ولی گشنگ بود خیلی

بند انگشتی یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 16:16 http://googooligirl.blogsky.com

قربونت برم عزیزم .مرسی که سر زدی

پیام یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 17:53 http://khater.blogsky.com/

سلام خوب هستین شعر بسیار زیبایی بود ماشالله هر روز بهتر و بهتر میشه تبریک میگم موفق باشید یا علی خداحافظ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد