ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
قیصر امین پور
دیریاست از خود، از خدا، از خلق دورم
با اینهمه در عین بیتابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم
بادا بیفتد سایهی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط میخورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
قیصر امین پور
مردم همه
اما برای من
تو آن همیشهای
من سالهای سال مُردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو میتوانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟
قیصر امین پور
عشق
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
قیصر امین پور