روز مبادا

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه باید ها . . .

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم :

باشد برای روز مبادا !

اما در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند ؟

شاید امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه باید ها . . .

هر روز بی تو

روز مباداست !
قیصر امین پور

گم شدم

تو را زمانی از دست دادم

که میان روزمرگی هایت گم شدم

و تو فرصت آن را نداشتی

که دلتنگم باشی

عجب از من

تمام دلمشغولی ام تو بودی

تمامی دقایقم با تو می گذشت

در لابه لای دفتر خاطراتت به دنبال خود گشتم

نبودم

هیچ صفحه ای نشان از من نداشت

برگه های خالی زیادی بود

پاک شده بودم

از صفحه زندگی ات

http://www.kocholo.org/img/images/63017781807726093940.jpg

باور احساسات

در باور احساساتم

نبود تو معنی نمی گیرد

چرا که نبود تو

همه دلیل ها را با خود می برد

و هیچ قلبی بدون دلیل

نخواهد زد

ای تمام هستی ام

بودنت را همیشگی کن

که نبودنت را در باورم

جایگاهی نخواهد بود . . .

امیر سامان رنجبر

سلام عشق من

سلام عشق من

در اتاق خسته و تکراری خاطره ها

در تبسم تلخی از لبخند ابرهای پاییز

در تاریکی شب

کنار سکوت پنجره

در انتظار تو هستم


 امیر سامان رنجبر

پنجره ی اتاقم


نازنینم

تو برایم هنوز بهترین حضور هستی

در بهترین قاب دنیا

من و تو می توانیم دوباره عاشق شویم

قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد

تن غربت زده ی جوانی ام

از عشق تو گم شد و این نوشته ی زخمی

بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت

من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم

نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی

ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم

و بی آرزو ، خواب فرداها را ببینم

به اندازه ی همان ستاره هایی

که شب های خلوتم را نظاره گر بودند

می خواهمت

و سحر گاهان ، همراه با طلوع خورشید

از شوق تو بیدار می شوم

و صدای عاشق ترین شقایق ها را

از پنجره ی اتاقم می شنوم
امیر سامان رنجبر