ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
گاهی دلم می خواهد
از همه فرار کنم
حتی از تو . . .
بروم به آنجا که هیچ کجا نیست
و دو دستی ، تنهایی ام را بچسبم
و قلم و کاغذم را
و بنویسم
از تو
از تنهایی
از عشق
برای دلم
شاید کمی آرام گیرد . . .
در شاهراه زندگی تنها تو بودی و من
و عشقی که دیگر از مرز بیگانگی گذشته بود
در امتداد آن انتظار طولانی
مهرت بسان عبوری خوش آهنگ
از کوچه احساس من گذر کرد
در طول نگاه غم انگیزم
سکوت لحظه ها شکست
و نجوایی عاشقانه در بطن زمان نشست
ما یگانه شدیم و عشق جاری شد
و تمامی آنچه باقی مانده بود
عبوری دلنشین از اصالت پرالتهاب قلبهایمان بود . . .
گاهی که دلم
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهار فصل دست کم یکی که بهار است