ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
از آینهها غبار خاموشی را
در سینهی هر سنگ دلی در تپش است
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
از دست تو در این همه سرگردانی
قیصر امین پور
گل ها ...
سر بر شانۀ خواب تو می نهند
و عطرها ...
رؤیاهایشان را می پایند
کاش ...
اسم شبت من بودم !
تو ...
شبگرد دل من بودی !
ماه من غصه چرا ؟
آسمان را بنگر
که هنوز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر
به ما می خندد
یا زمینی که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من،غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند
غم و اندوه،اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق
زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی واکن
و بگو با دل خود
که خدا هست هنوز
دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی ازاین شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذر خواهی کرد
و نخواهی فهمید
بی تو این باغ پر از پائیز است . . .