شما نمی دانید چه ام شده است ....

شما نمی دانید چه ام شده است

از کوچه پس کوچه های پشت پنجره تان می گذرم و

دلم به اندازه ی تمام ظرف های آشپز خانه مان شکسته است و

شما نمی دانید چه ام شده است

دلم به اندازه ی نبض تن تمام گنجشک های حوالی شما تند می تپد

دلم به اندازه ی همه ی کسانی که برای رسیدن به جایی دیرشان شده شور 

می زند


دلم قدر همه ی تا به حال خواستنم دیگر تو را نمی خواهد و

قرار هم نیست شما بفهمید چه ام شده است !

حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟


و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!


و هنوز دست و پا میزنند


ذهن خسته ام...


قلب درمانده ام...


چشمان بهت زده ام...


حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

گاهی دلم می خواهد از همه فرار کنم.....


گاهی دلم می خواهد

از همه فرار کنم

حتی از تو . . .

بروم به آنجا که هیچ کجا نیست

و دو دستی ، تنهایی ام را بچسبم

و قلم و کاغذم را

و بنویسم

از تو

از تنهایی

از عشق

برای دلم

شاید کمی آرام گیرد . . .

به پشت سرت نگاه کن!

تا کجا میخواهی بروی؟!

اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟

به پشت سرت نگاه کن!

این سایه ی تو نیست!

منم که به دنبال تو راه افتاده ام!

مثل بادکنکی به دست کودکی!

هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!

نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!

به پشت سرت نگاه کن!

ای بهار ...

ای بهار 

ای بهار 

 ای بهار 

تو پرنده ات رها 

بنفشه ات به بار 

می وزی پر از ترانه 

 می رسی پر از نگار 

 هرکجا رهگذار تست 

شاخه های ارغوان شکوفه ریز 

 خوشه اقاقیا ستاره بار

بیدمشک زرفشان 

لشکر ترا طلایه دار 

 بوی نرگسی که می کنی نثار 

برگ تازه ای که می دهی به شاخسار 

چهره تو در فضای کوچه باغ 

شعر دلنشین روزگار

آفرین آفریدگار 

ای طلوع تو 

 در میان جنگل برهنه 

 چون طلوع سرخ عشق 

چون طلوع سرخ عشق 

 پشت شاخه کبود انتظار 

ای بهار 

 ای همیشه خاطرات عزیز !

عاقبت کجا ؟

کدام دل ؟

کدام دست ؟

آشتی دهد من و ترا؟

تو به هر کرانه گرم رستخیز 

 من خزان جاودانه پشت میز 

یک جهان ترانه ام شکسته در گلو 

 شعر بی جوانه ام نشسته روبرو 

پشت این دریچه های بسته 

می زنم هوار 

ای بهار ای بهار ای بهار


**فریدون مشیری**





سال نو رو به همه ایرانیان عزیز تبریک میگم