تو می روی و صدای تلق تلق در باد...


مراقبت کن ازین ماه بی رمق، در باد

ازین پریچه ی سردرگم دمغ، در باد


قطار می رسد از دور و سرد می گذرد

تو می روی و صدای تلق تلق در باد...


چقدر بی جهتم، سمت هیچ می چرخم

شبیه بودن خورشید، بی فلق در باد


هنوز زنده ام و سینه خیز می روم

میان این همه اجساد شق و رق در باد!


به باد می دهم این روزهای سنگین را

و نامه های تو را هم، ورق ورق در باد...



خط می کشـــــم ....


خط می کشـــــم


روی اسمت


با مدادی


...


که نوک ندارد هیچ وقت...


خداوندا.....


خداوندا

من چیزی نمی بینم

آینده پنهان است

ولی آسوده ام

چون تو را می بینم

و

تو همه چیز را



دلتنگم، دلتنگ...!

گاه دلتنگ می شوم 

دلتنگتر از همه دلتنگی ها 

گوشه ای می نشینم 

و حسرت ها را می شمارم 

و باختن ها را، 

و صدای شکستن ها را... 

نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام 

و کدام خواهش را نشنیدم 

و به کدام دلتنگی خندیدم 

که این چنین دلتنگم. 

دلتنگم، دلتنگ...!


عــــاشـــق تریـــــن مــــــــرد....


عــــاشـــق تریـــــن مــــــــرد


آدم بود که بهشت را به لبـــــخنــــــد حـــــوا فروخــت ..!!