دلم گرفته و......


دلم گرفته و به کنج این شب بی مهتاب و خاموش

تکیه زده است

نه ستاره ها ، که همیشه مهربان بودند

و نه ماه ، با آن مهتابی زیبا

امشب نمی توانند پاسخگوی گونه های خیس من باشند

هر شب به یاد تو...

هر شب به یاد تو

هر روز به یاد تو 

در بودنم میگنجم

دلیل نبودنت را روزی هزار بار

از خدا میپرسم

رفته ای

و باز نخواهی گشت

میدانم

همیشه این تکه از سرنوشت را بلند میخوانم

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست....

پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم  ولی

بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست

من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

تا اوج راهی ام  به تماشای من بیا

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست

کاش ... اسم شبت من بودم !

گل ها   ...


سر بر شانۀ خواب تو می نهند


و عطرها   ...


رؤیاهایشان را می پایند


کاش   ...


اسم شبت من بودم !


تو   ...


شبگرد دل من بودی !

ماه من،غصه چرا؟

ماه من غصه چرا ؟

آسمان را بنگر

که هنوز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر

به ما می خندد

یا زمینی که دلش از سردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

تا بگوید که هنوز

پر امنیت احساس خداست

ماه من،غصه چرا؟

تو مرا داری و من هر شب و روز

آرزویم همه خوشبختی توست

دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن

کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند

غم و اندوه،اگر هم روزی

مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات

از لب پنجره عشق

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود

که خدا هست هنوز