هر شب به یاد تو...

هر شب به یاد تو

هر روز به یاد تو 

در بودنم میگنجم

دلیل نبودنت را روزی هزار بار

از خدا میپرسم

رفته ای

و باز نخواهی گشت

میدانم

همیشه این تکه از سرنوشت را بلند میخوانم

نظرات 2 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 30 فروردین 1390 ساعت 19:56 http://www.my-moon.blogsky.com

رفتنت با خودت بود و برگشتنت با خدا
رفتی و بر نگشتی
گذاشتی منو چشم به راه...

سیاوش سه‌شنبه 30 فروردین 1390 ساعت 23:34 http://www.seavash0091.blogfa.com

کوه آهسته گام برمی داشت


پیکر آفتاب بر دوشش



مثل آتشفشان خاموشی


کوه بود و غرور خاموشش



کوه می رفت و پا به پایش نیز


کاروان کاروان غم و اندوه


کوه می رفت و بر زمین می ماند


یک دماوند ماتم و اندوه



وقت آن بود تا در آن شب سرد


خاک مهمان آفتاب شود


وقت آن بود سقف سنگی شب


خم شود بشکند خراب شود



کوه با آفتاب نیمه شبش


سینه خاک را چراغان کرد


دور از آن چشم های نامحرم


عشق را زیر خاک پنهان کرد



ماه از کوه چهره می دزدید


تاب آن دشت گریه پوش نداشت


کوه سنگین و خسته برمی گشت


آفتابی به روی دوش نداشت



کوه می رفت و پشت نخلستان


با دلی داغدار گم می شد


کوه می رفت و خانه ی خورشید


در مهی از غبار گم می شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد