3>


دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را
من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را

از بی‌قراری‌های قلب من گویى خبر دارد
بادی که می‌دزدد برای من صدایت را

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعر سر به هوایت را

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگاری
در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را

زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

هرکس تورا گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار می‌بینند در من رد پایت را

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را 

وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من
باید بنوشی با خیالى تخت چایت را !

رویا باقرى



یه پست جدید بعد از مدتها 
ایشالا سال خوبی پیش روی همه باشه

نوروز....

 
                                     رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود

به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود

ملک الشعرا بهار

پاییز....

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند

پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند

او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد، خدا کند

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش، صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند ...

مادر.....

(یه شعر قشنگ تقدیم به همه مامانای مهربون)


چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

همیشه زحمت من بوده است بر دوشت

 

چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم 
دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت 

 

ولی به خاطر من بال را کنار زدی 

که با دو دست بگیری مرا در آغوشت

 

که با دو دست برایم دو بال بگذاری 
به جای روشنی بالهای خاموشت 

 

که آسمان خودت آسمان من باشد 
که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت 

 

آهای روسریت آفتاب تابستان
شکوفه تاج سر تو بنفشه تن پوشت 

 

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست 
بهشت باغ بزرگیست، باغ آغوشت 

 

بهشت اول و آخر، گمان نکن حتی 
بهشت هم بروم می کنم فراموشت!

 

از : نغمه مستشار نظامی


هی دست دست می کنی و من که مرده ام....

دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست
این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟

رویای تو ، مقابل من ؛ گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفاش های پست

رویای «من» مقابل «تو» ، تو که نیستی
دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست

دارم یواش یواش که از هوش می ... روم
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست

هی دست دست می کنی و من که مرده ام 
آن کس که نیست ، خسته شده از هر آنچه هست

من از ...کمک! همیشه ...کمک ! .... خسته تر .... کمک
مادر یواش آمد و پهلوی من نشست

« با احتیاط حمل شود چون شکستنی است »
یکهو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست ...

" سید مهدی موسوی "