خدا...

دلم گرفته ازین لحظه های بارانی
نشسته در نفسم موج صد پریشانی

هوای غربت ما را کسی نمی داند
هوای غربت ما را تویی که می دانی

ببین که پر ز سکوتم در این هوای غریب
ببین سکوت درونم ، سکوت طوفانی

به آسمان تو دیگر نمی رسد دستم
بگیر دست مرا ای خدای نورانی

اگر چه دست تهی آمدم به درگاهت
دلم پر است. پر از ربنای عرفانی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

این عکسو خیلیییییییی دوس دارم

کسی شبیه تو اصلا در این حوالی نیست …

و آسمان نگاهی که پر از زلالی نیست
کسی شبیه تو اصلا در این حوالی نیست … 


غروب کرد غزل با خدا نگهدارت
هنوز زمزمه هایم رو به راه وعالی نیست … 

چگونه پر بگشایم به سوی فرداها؟
که شوق پر زدنم با شکسته بالی نیست … 

ورق بزن تمام روز های خیسم را
ببین عزیز !!!جز دوری ات ملالی نیست … 

طلوع کن که دل از انتظار لبریز است
مگو برای رسیدن دگر مجالی نیست…

زمین و پنجره و کوچه هم یقین دارند
کسی شبیه تو اصلا در این حوالی نیست…


پ.ن:نمیدونم شاعرش کیه!!


Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/


آواز عاشقانه...


آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

قیصر امین پور




باز آمد بوی ماه مدرسه....

به یاد بچگیام


باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه

بوی ماه مهر، ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه

از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه

باز می بینم ز شوق بچه ها
 اشتیاقی در نگاه مدرسه

زنگ تفریح و هیاهوی نشاط 
خنده های قاه قاه مدرسه

باز بوی باغ را خواهم شنید
از سرود صبح گاه مدرسه

روز اول لاله ای خواهم کشید 
سرخ، بر تخته سیاه مدرسه

( قیصر امین پور)


اینم سرودش
تقدیم به طراوت جون جونیم




غم مخور.....

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور


گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور


دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور


ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور


در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش​ها گر کند خار مغیلان غم مخور


گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور


حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور


حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور


حافظ شیرازی