دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
سلام
چند روز نبودم
ممنون که بهم سر زدین
ایشالا سر فرصت به همگی سر میزنم
ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن
بر جاده های بی سرانجام ِ رسیدن
کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دل های ناکام ِ رسیدن
کی می شود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقتِ گل نی بود هنگام ِ رسیدن؟
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته ی راه است و من خام ِ رسیدن
بر خامی ام نام ِ تمامی می گذارم
بر رخوت درماندگی نام ِ رسیدن
هرچه دویدم جاده از من پیش تر بود
پیچیده در راه است ابهام ِ رسیدن
از آن کبوترهای بی پروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام ِ رسیدن
ای کالِ دور از دسترس! ای شعر تازه!
می چینمت اما به هنگام ِ رسیدن
قیصر امین پور