خزان برای من همیشه سبز است

خزان برای من همیشه سبز است

وقتی به یادت کنار پنجره می نشینم

غم از چشمانم سرازیر می شود

وقتی به یاد روزهایی که در فصل خزان

روی برگ های زرد قدم می زدیم

یاد دارم که صدای خش خش برگ ها

ما را تحسین می کرد

و من به یاد آن روز

همیشه شادمانم

خزان برای من همیشه سبز است

وقتی که دوستی چون تو به خاطرم می آید

نفسم حبس

تبم بالا

زبانم شروع به لرزیدن می کند

یادم آن غروب سرد و غم انگیز

که تو در آغوشم مستانه خفته بودی

برایم مسرت بخش است

خزان برای من همیشه سبز است

شوقی بر دل دارم

نایی از درون

حنجره بیرون می آید

آخر عمر من است

باز هم می گویم که

خزان برای من همیشه سبز است

دیگر جان بر من نماند

روح از تن فتاد

من هم شباهتم بسان خزان است

برای همان است

که پیاپی گویم جانا

خزان برای من همیشه سبز است

تمام روز های خوشم با تو

در خزان به سر رفت

برای من خزان زیباست

خزان برای من همیشه سبز است . . .

علی فریدونی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد