امشب...

یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است.........

زندگی ام را می بافم ....

زندگی ام را می بافم ....

رِج به رَج

خیلی از رجها را جا انداخته ام ......

رجهای نبودن تو ..... 

که جایش خالیست

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم ...

رد پای خاطرات مرا

ببر با خود تا اولین دوستت دارم 

کمک کن بی تو نمانم

من در تک تک غروب ها

من در

تک تک باران ها

من در

غرور درد

بارها تو را تجربه کرده ام

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم ...

دل...

دلم را بر دوشم می گذارم

می روم...

باید کمی صبر کنی

تا قیمتی شوم

زیر خاکی شدن وقت می خواهد

تو هم...

زمزمه های نامهربانی ات را

آرام تر بگو

یک وقت دیدی

صدایت را

باد

نه...

خاک

به گوشم رساند...

و دلم ترک خورد

دل است دیگر

روی خاک...

 زیر خاک نمی شناسد

می شکند.......

« دوستت دارم!»


بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟


دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟


آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو...زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟


تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم


شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟


هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟


گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم


روح تو ، هم سایه دریاست می دانی؟


« دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی


از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟


عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من


عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟