سلام عشق من

سلام عشق من

در اتاق خسته و تکراری خاطره ها

در تبسم تلخی از لبخند ابرهای پاییز

در تاریکی شب

کنار سکوت پنجره

در انتظار تو هستم


 امیر سامان رنجبر

پنجره ی اتاقم


نازنینم

تو برایم هنوز بهترین حضور هستی

در بهترین قاب دنیا

من و تو می توانیم دوباره عاشق شویم

قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد

تن غربت زده ی جوانی ام

از عشق تو گم شد و این نوشته ی زخمی

بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت

من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم

نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی

ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم

و بی آرزو ، خواب فرداها را ببینم

به اندازه ی همان ستاره هایی

که شب های خلوتم را نظاره گر بودند

می خواهمت

و سحر گاهان ، همراه با طلوع خورشید

از شوق تو بیدار می شوم

و صدای عاشق ترین شقایق ها را

از پنجره ی اتاقم می شنوم
امیر سامان رنجبر

گریز

گاهی دلم می خواهد

از همه فرار کنم

حتی از تو . . .

بروم به آنجا که هیچ کجا نیست

و دو دستی ، تنهایی ام را بچسبم

و قلم و کاغذم را

و بنویسم

از تو

از تنهایی

از عشق

برای دلم

شاید کمی آرام گیرد . . .

گل بوسه

بگذار در آغوش دیدگانت سبز شوم

از برگ ریزان چشمانت بگذرم

از آبشار گونه هایت سرازیر شوم

و در دشت لبانت

غنچه های بوسه را بچینم

آه. . . سبدم پر گل شد

میثم عبدالملکی

ابر ، بارش ، تو

در آسمان دلم

ابری داشتم به پهنای وجودت

در انتهای چشمانم

بارشی داشتم به شدت رگبار

تنها بودم ، آمدی 

ابر دلم کنار رفت

خورشید در نگاهم درخشیدن گرفت

اینک رفته ای

تنهاتر شدم . . .

بی ابر ، بی بارش ، بی تو


مهتاب مهدوی