-
ای عشق، ای ترنم نامت ترانهها...
دوشنبه 30 خرداد 1390 00:23
ای عشق، ای ترنم نامت ترانهها معشوق آشنای همه عاشقانهها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانهها با هر نسیم، دست تکان میدهد گلی هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه، خوشه ی گندم به دانه ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ...
-
گاهی می خواهم انسان نباشم....
شنبه 28 خرداد 1390 19:26
گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم ...گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم اما دلــــــــــی را دفن نکنم ...! ......گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ...! خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم با چشمهـــــــــای کور ، اما خوابی را پرپر نکنم ..! کلاغی...
-
اگر ماه بودم...
پنجشنبه 26 خرداد 1390 23:52
اگر ماه بودم ، به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم وگر سنگ بودم ، به هر جا که بودم سر رهگذار تو جا می گرفتم اگر ماه بودی، به صد ناز ، شاید شبی بر لبِ بام من می نشستی و گر سنگ بودی ، به هر جا که بودم مرا می شکستی ، مرا می شکستی فریدون مشیری
-
تو نیستی که ببینی ....
دوشنبه 23 خرداد 1390 01:08
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند تمام گنجشکان که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفته...
-
خانه ی دوست کجاست؟
یکشنبه 22 خرداد 1390 01:29
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو ...هر کسی می خواهد وارد خانه ی پرعشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما...
-
کاش می گفتی چیست..
شنبه 21 خرداد 1390 00:26
من ، در آن لحظه ، که چشم تو به من می نگرد برگ خشکیده ایمان را در پنجه باد... رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز! نور پنهانی بخشش را در چشمه مهر... اهتزاز ابدیت را می بینم بیش از این ، سوی نگاهت ، نتوانم نگریست اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست کاش می گفتی چیست آنچه از چشم تو ، تا عمق وجودم جاری ست... **فریدون مشیری**
-
لیله الرغائب شب آرزوهاست
پنجشنبه 19 خرداد 1390 00:48
خدایا آرزو می کنم ، آنچه را آرزو کنم ، که تو دوست داری و آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید . لیله الرغائب شب آرزوهاست برای اجابت آرزوهای هم آرزو کنیم . . .
-
صدایم کن که به صدایت سخت محتاجم
چهارشنبه 18 خرداد 1390 19:17
هیچ کس به پیشوازم نیامد کسی مرا به میهمانی گلها نخواند کسی سراغ پرستوهای مهاجر را نگرفت دیگر کسی عاشق نشد زندگی را هیچ کس فریاد نکرد و من هیچ را تجربه کردم صدایم کن که به صدایت سخت محتاجم
-
عبورت چه زیبا بود...
سهشنبه 17 خرداد 1390 00:46
عبورت چه زیبا بود وقتی از زندگی ام میگذشتی من فقط مست دیدنت بودم کاش میدانستم تماشای این زیبایی به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد
-
خدایا....
دوشنبه 16 خرداد 1390 13:11
خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگری . . .
-
پشت تنهایی من....
یکشنبه 15 خرداد 1390 18:37
پشت تنهایی من که رسیدی ، گوشهایت را بگیر ! اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند اما ! چشمهایت را باز کن تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی هجوم سایه های خیال، سرابهای بی وقفه ی عشق، منظره ای به تو میدهد که میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی ...!
-
امـــــا مَگر ...
یکشنبه 15 خرداد 1390 17:28
مـُـرور میـکنـَم .. خاطِراتِـمـــان را امـــــا مَگر .. کـُپـــی برابـَـر اَصـــل میشــَـــوَد ؟
-
فراموشی رو تمرین کن...
شنبه 14 خرداد 1390 21:41
فراموشی رو تمرین کن... شاد باش حتی اگه شده به ظاهر!! لبخند به لب داشته باش در اوج نگرانیها و ناراحتیها!! شاید نباشی، ولی طوری رفتار کن که بقیه فکر کنن خوشبختی!! شاید روزی واقعاً همین ها باشه!... شادی، خنده، خوشبختی.فراموشی... شاید تونستی دنیا رو از رو ببری!!!
-
امشب در خلوت تنهایی ام اهسته بی تو گریستم
پنجشنبه 12 خرداد 1390 02:12
امشب در خلوت تنهایی ام اهسته بی تو گریستم کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند تا بدانی که بی تو چه می کشم کاش قاصدک به تو میگفت که در غیاب تو رودی از اشک به راه انداخته ام کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من به تو این پیغام را می رساند که: امید و ارزوهایم بی تو اهسته اهسته در حال فرو ریختن است
-
از حمل این جنازه هشیار خسته ام....
پنجشنبه 12 خرداد 1390 00:50
چـیزی مـرا به قسمتِ بودن نمی برد از واژه دو وجهـی تکـرار خسته ام من بی رقم ترین نفس این حوالی ام از بـودن مکـرّر بـر دار خستــه ام من با عبور ثانیه ها خرد می شـوم از حمل این جنازه هشیار خسته ام
-
تو هم دیگر جایی نداری...!!!
چهارشنبه 11 خرداد 1390 01:34
همه می خواهند جای تو را بگیرند ، بی انکه بدانند تو هم دیگر جایی نداری...!!!
-
فردا روز دیگر ے ست !....
سهشنبه 10 خرداد 1390 02:09
گاهے دلم از هر چه آدم است مے گیرد...! گاهے دلم دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...! نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـ ...! ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش ... فردا روز دیگر ے ست !
-
شب را دوست دارم ...!
دوشنبه 9 خرداد 1390 01:55
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...! چرا که در تاریکـــ ـی .. چهره ها مشخــــــ ـص نیست !! و هر لحظــــــــ ـه .. این امیـــــ ـد .. در درونــــــ ــم ریشه می زند ... که آمده ای .. ولی من ندیده ام!
-
می پرسد از من کیستی ؟....
یکشنبه 8 خرداد 1390 18:05
می پرسد از من کیستی ؟ می گویمش اما نمی داند این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم حال مرا جز...
-
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست ....
شنبه 7 خرداد 1390 01:22
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت که در این وصف زبان دگری گویا نیست بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما غزل توست که در قولی از آن ما نیست تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست شب که آرام تر از پلک تو را می بندم در...
-
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
پنجشنبه 5 خرداد 1390 01:09
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها …. خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست.....
چهارشنبه 4 خرداد 1390 01:35
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست! قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست! گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن! من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت...
-
روز مادر مبارک....
دوشنبه 2 خرداد 1390 02:36
مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است مادرم تو را عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم روزت مبارک باد.
-
هر چند امیدی به وصال تو ندارم.....
یکشنبه 1 خرداد 1390 00:59
هر چند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی در آینه ی چشم زلال تو ندارم می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم از خویش گریزانم و سوی تو شتابان با این همه راهی به وصال تو ندارم دکتر...
-
نقطه های خالی …
شنبه 31 اردیبهشت 1390 01:01
من نمیدانم کدام نگاه.. کدام جاده.. کدام حرف.. کدام صدا.. کدام رفتار.. کدام نبودن.. کدام خواستن.. کدام بودن.. کدام واژه.. کدام نخواستن.. کدام دوستت دارم.. کدام… تو را از من گرفت… ولی! من میدانم! دلم تا همیشه در وسط ترین نقطه ی زندگیت جا مانده است… جایی بین خواستن و نخواستن.. جایی بین بودن و نبودن جایی بین رفتن و...
-
سیب و فریب....
جمعه 30 اردیبهشت 1390 01:47
همیشه هم قافیه بوده اند، سیب و فریب حتی زمانی که هیچ کس شعری نگفته بود و حالا که هیچ کس شعر میگوید ما همه با هم می گوییم : سیــب و دوربین های عکاسی را فریب می دهیم تا پنهان کنیم آن اندوه موروثی را پشت این لبخند مصنوعی
-
دسـت بـه صورتـم نـزن! .....
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 01:42
دسـت بـه صورتـم نـزن! می تـرسم بیـفتـد ... نقـاب ِ خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم! و بعــد ... سیـل ِ اشـک هـایـم تـو را بـا خـود ببــرد! و بـاز مـن بـمانـمُ تنهـــایـی
-
بودنم را باور نکن.....
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 19:13
دلواپسم باش نبین که ایستاده ام بودنم را باور نکن این من نیست مترسکی ست که می ترسانند او را حتی کلاغ ها!!!!!!!!
-
چه درونم تنهاست....
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 02:12
ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض گردش ماهی ها روشنی من گل آب پاکی خوشه زیست مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد پشت لبخندی پنهان هر چیز روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من...
-
"آغـوش ِتو" ..
یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 00:38
"رد بول" ناتوان است !.. وقتی ... "آغـوش ِتو" .. به من "بــــال" میدهـد