-
مسیر جاده به بن بست می رود....
شنبه 24 اردیبهشت 1390 02:53
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست می رود اول اگر چه با سخن از عشق آمده آخر خلاف آنچه که گفته است می رود وای از غرور تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای پست می...
-
سوختم، خاکسترم آتش گرفت...
شنبه 24 اردیبهشت 1390 01:19
نا گهان دیدم سرم آتش گرفت سوختم، خاکسترم آتش گرفت چشم وا کردم، سکوتم آب شد چشم بستم، بسترم آتش گرفت در زدم، کس این قفس را وا نکرد پر زدم، بال و پرم آتش گرفت حرفی از نام تو آمد بر زبان دستهایم، دفترم آتش گرفت
-
دلاویزترین شعر جهان...
جمعه 23 اردیبهشت 1390 01:21
« دوستت دارم » را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست، راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست! در دل مردم عالم – به خدا - نور خواهد پاشید روح خواهد بخشید. تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت نه به...
-
آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد....
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 00:56
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است عشق یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به...
-
یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم....
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 02:18
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم یه حسی از تو در من هست...
-
دیگر قصد بزرگ شدن ندارم ....
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 01:19
یک چای با طعم گس کودکیم برایم بریز مادر من امروز ان قد کوچک شده ام که در آغوشت جای میگیرم من هرگز کفش های پاشنه بلندت را نمی پوشم دیگر قصد بزرگ شدن ندارم می خواهم بعد از صبحانه روی زانویت ارام بخوابم و تو مرا هرگز از خواب بیدار نکنی
-
شانه ای برای گریستن نبود...
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 00:59
بارها دلم درسکوت شکست اما کسی صدایش را نشنید... بارها آسمان چشمانم مانند ابربهاری هوای گریه داشت ؛ اما شانه ای برای گریستن نبود... بارها زمین خوردم وتکیه گاهم جز دیوار شکسته دلم نبود...
-
عجیب دلم گرفته است!....
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 19:41
این روزها...، عجیب دلم گرفته است! من ... به خاطر همه صداقتم، به خاطر باکرگی دیرپای احساسم، ...و به خاطر همه آنچه که هستم، شرمسارم!!! همه آن چیزی که هیچ تناسبی با دنیای پیرامونش ندارد
-
امروز اتاقم به اندازه ی کافی ابر دارد !.....
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 01:02
پنجره ها را می بندم پرده ها را می کشم امروز اتاقم به اندازه ی کافی ابر دارد ! تمام کاغذهای پراکنده ی روی میز تمام یادداشت های خفته میان کتاب های همیشه دلتنگ همیشه فسرده ام .... نجواهای مرا خوب از بر دارند ! من هم نباشم عاشقانه هایم همیشه جاری ست
-
پلک از خواب می ترسد...
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 00:41
کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می ترسد؟! که حتی ذهن ماهیگیر، از قلاب می ترسد؟! گرفته دامن شب را ، غباری آن چنان بر هم... که پلک از چشم و چشم از پلک ، و پلک از خواب می ترسد...
-
...از پس سلول تنهایی تو را می نگرم
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 01:06
سلولم را در آغوش می کشم، این حصار، تنها چیزیست که برایم باقی مانده است... بر میله هایش بوسه می زنم و بر دیوار هایش نماز می برم نبض نگاهم ایستاده است، روزنه اش یخ زده است و من همچنان محکوم... ... از پس سلول تنهایی تو را می نگرم من هنوز چشم در راه تو ام افسوس تو راه خانه را از یاد برده ای.... بغضم آهسته وار می شکند اما...
-
این روزها...
شنبه 17 اردیبهشت 1390 17:44
این روزها آنقدر دلم نازک شده که حتی وقتی باد می آید می ترسم ترک بردارد!
-
کلبه تنهایی
شنبه 17 اردیبهشت 1390 17:38
سلام خدمت دوستای عزیزم اسم وبلاگمو دارم عوض میکنم دیگه عاشقانه نیست از این به بعد کلبه تنهایی میشه ممنون
-
من دلم هنوز بوی عشق میدهد.....
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 00:39
باز، با دلِ گرفته در هوای تو شعر تازهای سرودهام برای تو باز هم به یاد خندههای سادهات باز هم به یاد اشک بیریای تو، روبه روی آسمان نشستهام، تهیست بینوازش صدای آشنای تو مثل لحظهای که رفتهای و بعد از آن مانده روی برفِ کوچه، جای پای تو من دلم هنوز بوی عشق میدهد عطر ساده و صمیمی صدای تو گرچه قلبم از هجوم غصهها...
-
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟....
پنجشنبه 1 اردیبهشت 1390 20:29
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایرهی کبود، اگر عشق نبود از آینهها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟ در سینهی هر سنگ دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در...
-
تو کیستی؟ هان!!؟!
پنجشنبه 1 اردیبهشت 1390 01:34
تو کیستی؟ هان!!؟! یادم آمد... تو همانی که روزی با پاهایت آمدی و نماندی و رفتی!!! و من... من همانم که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم
-
دلم گرفته و......
چهارشنبه 31 فروردین 1390 03:25
دلم گرفته و به کنج این شب بی مهتاب و خاموش تکیه زده است نه ستاره ها ، که همیشه مهربان بودند و نه ماه ، با آن مهتابی زیبا امشب نمی توانند پاسخگوی گونه های خیس من باشند
-
هر شب به یاد تو...
سهشنبه 30 فروردین 1390 17:38
هر شب به یاد تو هر روز به یاد تو در بودنم میگنجم دلیل نبودنت را روزی هزار بار از خدا میپرسم رفته ای و باز نخواهی گشت میدانم همیشه این تکه از سرنوشت را بلند میخوانم
-
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست....
سهشنبه 30 فروردین 1390 03:05
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست شعر زلال جوشش احساس های من از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست من در فضای خلوت تو خیمه می زنم طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست تا...
-
کاش ... اسم شبت من بودم !
دوشنبه 29 فروردین 1390 20:38
گل ها ... سر بر شانۀ خواب تو می نهند و عطرها ... رؤیاهایشان را می پایند کاش ... اسم شبت من بودم ! تو ... شبگرد دل من بودی !
-
ماه من،غصه چرا؟
یکشنبه 28 فروردین 1390 17:43
ماه من غصه چرا ؟ آسمان را بنگر که هنوز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد یا زمینی که دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست ماه من،غصه چرا؟ تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست دل به غم دادن و از...
-
دل من باز گریست ...
یکشنبه 28 فروردین 1390 15:37
دل من باز گریست قلب من باز ترک خورد و شکست باز هنگام سفر بود و من از چشمانت می خواندم که به آسانی ازاین شهر سفر خواهی کرد و از این عشق گذر خواهی کرد و نخواهی فهمید بی تو این باغ پر از پائیز است . . .
-
نخواست او به منِ خسته ـ بی گمان ـ برسد.....
شنبه 27 فروردین 1390 16:40
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به منِ خسته ـ بی گمان ـ برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه میکنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد،... رها کنی برود از دلت جدا باشد به آنکه دوستتَرَش داشته به آن برسد رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر به...
-
تو دلت را جای من بگذار شاعر میشود....
شنبه 27 فروردین 1390 02:54
غم که می آید در و دیوار، شاعر میشود در تو زندانی ترین رفتار شاعر میشود می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط کش و نقاله و پرگار، شاعر میشود تا چه حد این حرفها را میتوانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟...
-
لمس کن این با تو نبودن ها را....
جمعه 26 فروردین 1390 01:38
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست . . . تا بدانی نبودنت آزارم می دهد . . . لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان . . . که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار . . . لمس کن لحظه هایم را . . . تویی که نمیدانی من که هستم٬ لمس کن این با تو...
-
فقط رفت.....
پنجشنبه 25 فروردین 1390 22:25
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد.. فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: "راحت شدم ..."
-
سکوت کردی!!!!
پنجشنبه 25 فروردین 1390 00:35
ﮔفتم : تنها هستم ﮔفتی : من هم ﮔفتم : دوستت دارم ﮔفتی : من هم ﮔفتم : عاشقت هستم ﮔفتی : من هم ﮔفتم : میخواهم با تو باشم ﮔفتی: من هم ﮔفتم : تا همیشه؟ ................ سکوت کردی!!!!
-
سهم من از تو چیست؟
چهارشنبه 24 فروردین 1390 01:32
میان یافتن و دریافتن فاصله ایست!!!!!! گم کرده ام در میان واژه های دفترم معنای مبهم من را!!!!! هر چه می خوانم از تو است هر چه می بینم از تو است هر چه می گردم از تو است از تو است......... سهم تو از من تمام من است و من در پی این سئوال مبهم که سهم من از من چیست؟ و از آن هم بدتر سهم من از تو چیست؟
-
دلم ، از دست من خسته است
چهارشنبه 24 فروردین 1390 00:49
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم، دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم: «غصه نخور، میگذرد …» برای دلم، گاهی پدر میشوم، خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….» گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا … دلم ، از دست من خسته است
-
سال هاست که رفته ای ...
دوشنبه 22 فروردین 1390 01:27
سال هاست که رفته ای ... دقیقه های نبودنت را می گویم پیر شده ام پا به پای پنجره هایی که پشت تمام آن ها تو ایستاده ای ... و من بارها به خیال دست های تو برای هر شاخه درختی که در نوازش باد تکان می خورد دست تکان داده ام و برای هر قاصدکی که بر شانه ام می نشیند بوسه ای فرستاده ام ...