-
حسرت........
جمعه 11 آذر 1390 02:27
امشب که یادِ من نیستی بگذار برایت ترانه ای بخوانم از آدمکی برفی که در حسرتت آب شد و تـــو چشم هــــای خیسش را به آستین پیراهنت دوختی.... !
-
کلبه تنهایی ...
یکشنبه 6 آذر 1390 15:37
باز در کلبه تنهایی خویش عکس روی تو مرا ابری کرد عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشمان مرا جاری کرد...
-
خط زدن من ...
یکشنبه 29 آبان 1390 20:26
خط زدن من ... پایان من نیست!! آغاز بی لیاقتی توست....
-
تو رفته ای....
شنبه 7 آبان 1390 22:08
تو رفته ای و من با بی حوصلگی خیابانها را متر میکنم اما هیچ کدامشان قد تنهایی ام نمیشود....
-
آلزایمر....
شنبه 30 مهر 1390 12:04
خدایا ... به فیل من آلزایمر عنایت فرما !.. تا دیگر یاد "هندوستان" نکند...
-
درِ قـَلبَم پلمپ شـُد !
دوشنبه 25 مهر 1390 16:23
در ِ قـَلبَم بـَرایِ هَمیـشـــه پلمپ شـُد ! بــِہ جـــرم ِ دوست داشـتَن هـایِ بـی مـورِد لـطـفـا" دیـگـَر سـراغ آن نَیـاییــد ! حــَتـی بـا مـجـوز رَسـمـی اَز عـَقـل . . . !
-
صرفه جو....
شنبه 23 مهر 1390 22:40
چه کسی فکرش را می کرد !.. تویی که .. در هر چه فکرش را بکنی !.. اسراف میکردی ! امروز .. که زمان عشق ورزیدن است !.. اینگونه .. صرفه جو شده ای !!
-
صدای مرا نشنیدی....
پنجشنبه 21 مهر 1390 00:16
گفتم: «بمان!» و نماندی! رفتی، بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی! گفتم: نردبان ترانه تنها سه پله دارد: سکوت و صعودُ سقوط! تو صدای مرا نشنیدی و من هی بالا رفتم، هی افتادم! هی بالا رفتم، هی افتادم... تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم، ولی فتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی! من بی چراغ دنبال دفترم گشتم،...
-
تصمیم کبری....
سهشنبه 19 مهر 1390 20:36
خواستی دیگر نباشی ... آفرین چه با اراده !! لعنت به دبستانی که تو از درسهایش فقط تصمیم کبری را آموختی ...!
-
رهایت می کنم....
یکشنبه 17 مهر 1390 22:27
آرزو کردی رها گردد دلم از عشق تو ؟! ای تمام آرزوهایم رهایت می کنم....
-
واسه خنده....
جمعه 15 مهر 1390 03:50
فقط واسه خنده...
-
باران....
چهارشنبه 13 مهر 1390 18:09
گاه می اندیشم ، چنان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ، همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران . . . و انسان هایی در زندگیم باشند که زلال تر از باران هستند.... "احمد شاملو"
-
آواز عاشقانه...
دوشنبه 11 مهر 1390 02:29
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست...
-
هفت تصویر و نماد از هفت گناه کبیره
یکشنبه 10 مهر 1390 01:59
سلام خدمت دوستان این مطلبو جایی دیدم به نظرم جالب اومد فقط نمیدونم چرا همشون خانومن!! هفت عکس زیبا و پرمعنا ، از هفت گناه کبیره در شکل و سیمای انسان شهوت حسادت شکم پرستی حرص و طمع تنبلی غرور خشم
-
انتــظار....
شنبه 9 مهر 1390 03:02
بــرای انتــظار کشیـــدن بــه دنیــا آمـــده ایم همیشـــه یـــک چشممــــان در انتهـــای کوچـــه خشـــک شـــده اســـت و یـــک چشممـــان را بـــه در نیمـــه بـــاز دار زده ایـــم او ســـرزده خواهــــد آمــــد بــا گلـــی در دســـت امـــا مـــا انتـــظار کـــس دیـــگری را داریـــم.....!!!!!
-
خدا دوسم داره....
چهارشنبه 6 مهر 1390 01:55
گاهی خدا بازی اش میگیرد و کمی دورتر آن بالا می نشیند... دستم به ارتفاعش نمی رسد من حرص می خورم پایم را زمین می کوبم و او ... نگاهم می کند و می خندد ... بچه می شوم، دلم می شکند، گریه میکنم ، فرود می آید، گونه هایم را می نوازد و آرام اشک هایم را پاک می کند ...
-
... دلتنــگـم...
یکشنبه 3 مهر 1390 23:07
گاهــی حجــم ِ دلــــتنـگی هایــم آن قــَـدر زیـاد میشود که دنیــــا با تمام ِ وسعتش برایـَم تنگ میشود ... ... دلتنــگـم... دلتنـــــگ کسی کـــــه گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد... دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید... دلتنگ ِ خود َم... خودی که مدتهــــــاست گم کـر د ه ام ...
-
باز آمد بوی ماه مدرسه....
شنبه 2 مهر 1390 22:57
به یاد بچگیام باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر، ماه مهربان بوی خورشید پگاه مدرسه از میان کوچه های خستگی می گریزم در پناه مدرسه باز می بینم ز شوق بچه ها اشتیاقی در نگاه مدرسه زنگ تفریح و هیاهوی نشاط خنده های قاه قاه مدرسه باز بوی باغ را خواهم شنید از سرود صبح گاه مدرسه روز اول لاله ای خواهم کشید...
-
نشانی تو...
پنجشنبه 31 شهریور 1390 03:34
نشانی تو فقط بغض همه ی سنگ ها و یک دلِ سیر گریه کردن ابرهاست٬ و سرخی نشکفته یک خاک٬ پریدن اولین سهره ی بیدار٬ و دست خطی ساده٬ پریده رنگ از نامه ای که هیچگاه به مقصد نرسید. ... نشانی تو... راستی نشانی تو کجاست؟!
-
توسن خیال...
چهارشنبه 30 شهریور 1390 02:09
امشب خیال بی خبر از من رفته است تا کجا؟! آیا کدام جای، ندانم اطراق کرده است چشم انتظار مانده ام امشب که بی من،او رو بر کدام سوی نهاده ست از نیمه هم گذشته شب، اما خیالِ من گویا خیالِ آمدنش نیست در دم دمای صبح دیدم خیال،خرم و خندان ز ره رسید پرسیدمش که، رفته کجا؟ پاسخی نگفت هرچند می نهفت رازی نگفتنی را،اما دیدم در دیده...
-
غم مخور.....
دوشنبه 28 شهریور 1390 03:38
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه ای...
-
رد پا....
شنبه 26 شهریور 1390 03:50
دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمی شود آدم ها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی درمه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا می ماند رد پائی است و خاطره ای که هر از گاه پس میزند مثل نسیم سحر پرده های اتاقت را ....
-
کتاب عاشقی....
جمعه 25 شهریور 1390 03:09
کتاب عاشقی را آرام باز می کنم و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ، داستان خسرو و شیرین . . . افسانه ی لیلی و مجنون روایت ویس و رامین ، قصه ی بیژن و منیژه ، وامق و عذرا ، . . . . . . باز هم ورقی دیگر ، و برگی دیگر ، و کهن عشقی دیگر . . . . . . تو گویی لابلای هر برگ ، با ظرافتی خاص . . . دلی پیچیده شده ، و چشمی نگران . . ....
-
خانه دوست....
پنجشنبه 24 شهریور 1390 02:30
و کسی می گوید سر خود بالا کن، به بلندا بنگر به بلندای عظیم به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست... خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست.....
-
خدا حافظی....
چهارشنبه 23 شهریور 1390 03:10
دیروز به انتظار سلامت نشستم … نیامدی… امروز و فردا ها نیز می نشینم … . . . می دانم برای خدا حافظی خواهی آمد....
-
به که پیغام دهم؟ ....
سهشنبه 22 شهریور 1390 00:30
به که پیغام دهم؟ به شباهنگ، که شب مانده به راه؟ یا به انبوه کلاغان سیاه؟ به که پیغام دهم؟ به پرستو که سفر می کند از سردی فصل؟ یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه؟ به که پیغام دهم؟ دست من، دست تو را می طلبد چشم من، رد تو را می جوید لب من، نام تو را می خواند پای من، راه تو را می پوید به که پیغام دهم؟ بی تو از خویش، تنفر...
-
کاش......
جمعه 18 شهریور 1390 01:01
کاش وقتی که از خدا بپرسیم مارو بخشیدی؟ برگرده بگه: پـَــ نَ پَــ
-
دلم گرفت.........
چهارشنبه 16 شهریور 1390 23:15
دوباره بی دلیل با ابرها ی تیره دلم گرفت صورتم را به شیشه چسباندم هوا گرفته بود شاید می خواهند ابرها ببارند آن طرف شیشه ابرها گرفته بود این طرف شیشه باران باریدن گرفت...
-
همراه اول...
سهشنبه 15 شهریور 1390 03:08
این روزها هوای تهران همه اش ،دو نفره استــ عصـــر که می شود مـــن همراه اولم را محکم در دست میگیرم با هم میرویم خیابان گردی دل ِ همگیتان هم بسوزد...!!! با تشکر از دوست خوبم ندا جون
-
تو مثل بَدبَده خوبی...
دوشنبه 14 شهریور 1390 01:17
تو ناز مثل قناری تو پاک مثل کبوتر تو مثل بَدبَده خوبی برای من تو همیشه، همیشه محبوبی... حمید مصدق